مووی کاتیج

«بروک» (انیستن) و «گری» (وون) تصمیم می گیرند مثل دو دشمن در خانه جبهه بندی کنند و آن قدر بر مواضع خود پا بفشارند تا شاید یکی از آن دو به شکست اعتراف کند. اما «بروک» سرانجام پی می برد که در واقع برای تصاحب آپارتمان و متعلقاتش نیست که مبارزه می کند بلکه این همه به خاطر نجات رابطه اش با مردی است که زمانی او را عشق زندگی خود تصور می کرده است...

یک ستاره سابق مسابقات گاوبازی رودئو است که به صورت اتفاقی با مرد جوانی آشنا میشود که به نظر میرسد مسئول حوادث خشونت آمیز اخیر در شهر کوچک آن ها است. اکنون این قهرمان سابق باید به دنبال راهی باشد تا در مقابل این شکارچی غیرقابل پیش بینی ایستاده و…

ماجرای اسبی به نام «اسپریت» که در یکی از اردوگاه های کوچک سواره نظام محبوس می شود، اما به کمک سرخ پوستی شجاع به نام «لیتل کریک» می گریزد. «اسپریت» خیلی زود دل باخته ی مادیان کوچک «لیتل کریک»، «رین» می شود...

سرهی جراح اوکراینی در منطقه درگیری در شرق اوکراین توسط نیروهای نظامی روسیه اسیر می شود و در زمان اسارت در معرض صحنه های هولناکی از تحقیر، خشونت و بی تفاوتی نسبت به زندگی انسان ها قرار می گیرد.

عکاس مد سی و هفت ساله ای به نام «رافی» (تورمن) که تازه از شوهرش جدا شده مرتب در جلسات روان درمانی «دکتر لیزا متسگر» (استریپ) شرکت می کند. او با مرد جوان بیست و سه ساله ای به نام «دیوید» (گرین برگ) آشنا می شود و با توصیه های «لیزا» رابطه ای صمیمانه با او برقرار می کند. اما بعد روشن می شود «لیزا» مادر «دیوید» است و از رابطه ی پسرش با «رافی» چندان رضایتی ندارد...

درباره یک نجار پیر به نام ژپتو (روبرتو بنینی) است که یک عروسک چوبی به نام پینوکیو می سازد تا از تنهایی خلاص شود. اما داستان از آنجا شروع می شود که این پسرک چوبی، زنده می شود و می تواند حرف بزند و این تازه آغاز ماجراجویی های پسرکی بازیگوش به نام پینوکیو است.

فیلم شرح زندگی "جان لنون" با تمرکز بر دوره نوجوانی و رابطه اش با "میمی" عمه سختگیرش که او را بزرگ کرده و نبود مادرش "جولیا" است...

لیزا از آرزوهای خود به عنوان نمایشنامه نویس و صحنه هنری برلین دست کشیده و اکنون با همسرش که یک مدرسه بین المللی را اداره می کند، در سوئیس زندگی می کند. وقتی برادر دوقلوی او بیمار می شود، او به برلین برمی گردد و...

زن جوانی بیماری مهلک سرطان خود را پنهان می کند تا با شور و اشتیاقی که تا کنون نزیسته, باقیمانده عمرش را سپری کند.

در پاییز سال 1938 هیتلر آماده حمله به چک اسلواکی می شود و دولت نویل چمبرلین، نخست وزیر بریتانیا، با درماندگی به دنبال راه حلی است که صلح برقرار کند. یک کارمند دولت بریتانیا و یک دیپلمات آلمانی که در گذشته با هم هم کلاسی بوده اند، به مونیخ سفر می کنند تا درباره صلح گفتگو کنند.