مووی کاتیج

چند دوست به یک گردش علمی دانشجویی می روند تا در مورد یک تمدن و نقاشی هایشان بر روی غارها تحقیق کنند، اما...

الکساندر، یک پسر که در کمون منزوی بزرگ شده است،درک میکند که افزایش عدم تمایلش به قرار گیری در خط او را در مسیر برخورد با گرگوری، که رهبر کاریزماتیک و سلطه گر جامعه است ...

داستان درباره پنگوئن های امپراطور در قطب جنوب است. “مامبل” یکی از این پنگوئن هاست که با بقیه فرق دارد. او برعکس بقیه پنگوئن ها نمی تواند آواز بخواند و این باعث می شود که توسط بقیه پنگوئن ها طرد شود…

داستان فیلم درباره مارمولکی به نام “لئو” (آدام سندلر) است که زندگی‌اش به یک تکرار ناامیدانه در کلاس او منجر شده است. اما وقتی یکی از بازدیدکنندگان کلاس او به او بگوید که پیر شده است، “لئو” تصمیم به کاوش در دنیای اطراف خود به عنوان تکلیف در خانه برای دانش‌آموزان می‌گیرد. اما هنگامی که او به خانه با یکی از دانش‌آموزان می‌رود، متوجه می‌شود که واقعاً می‌تواند صحبت کند. از آن زمان، “لئو” می‌آموزد که در حالی که دنیا چیزی برای ارائه به او دارد، او نیز می‌تواند به دانش‌آموزان کمک کند تا با مواجهه با دردهای بزرگ شدن به رشد و بزرگی برسند.

یک جاسوس درجه یک عاشق یک زن معمولی می شود, حال او باید تلاش کند تا رابطه ی را با این فرد شکل دهد در حالی که اطرافیانش سعی می کنند روابط او را نابود کنند.

داستان فیلم “دشمن” در مورد یک مامور انتقام جوی FBI است که به دنبال قاتل سریالی می‌گردد. این قاتل سریالی در گذشته مادر او را به قتل رسانده و خواهرش را سال‌ها پیش ربوده است. مامور FBI به دلیل این جرم‌های وحشتناک، بی‌وقفه و پرتلاش به دنبال شناسایی و دستگیری این قاتل می‌رود. این داستان هیجان‌انگیز و پر از راز و رمز است و در طول آن، شخصیت اصلی با چالش‌های جدید و مواجهه با خطرات زیادی روبرو می‌شود.

گروه شرکت معماها که اعضای آنها فرد ، دافنه ، ولما ، شگی و یک سگ به اسم اسکوبی است و کارشان قبلاً حل معماهای جنایی و تبه کاری بوده مدت دو سال است بخاطر اختلافات از هم جدا شده اند . تا اینکه هر کدام جداگانه دعوت نامه ای می کنند تا برای گذراندن تعطیلات بهاری به جزیره اسپوکی بروند...

روح کینه‌ توزی برای گرفتن انتقام از شهری که 150 سال قبل بدون محاکمه او را اعدام کردند، به شکل یک پری دندان ظاهر می شود و وارد شهر می‌شود...

«سو چارلتن» (کوزلووسکی)، گزارشگر مجله ی «نیوزدی» نیویورک، به استرالیا می آید تا داستان شخصیتی افسانه ای به نام «مایکل ج. کراکودایل دندی» را دنبال کند. او پس از آشنایی با «دندی» مجذوبش می شود و دعوتش می کند تا به نیویورک بیاید...

«آلبرت هوگت» (کرامول) بچه خوکی را که مادرش او را «بیب» صدا می زده، می خرد و به مزرعه ی سبز و بزرگش می برد. «بیب» خیلی زود با دیگر حیوانات مزرعه آشنا می شود و با هوشی که دارد جای سگ گله ی مزرعه، «رکس» را می گیرد.